۱۴۰۳ آبان ۶, یکشنبه

یادداشت کوتاه و مستند قلعه

‍ ‍ بخش اول-1 یادداشت کوتاه در پیرامون مستند قلعه-به قلم ؛ #م_ایرانی : #مستند #قلعه فیلم مستند ناتمام در مورد فریب و ربایش دختران خانواده های فقیر و کم درآمد، و بهره کشی ، استثمار ، فقر ، فساد و فحشا در #شهر_نو میباشد. Qaleh (1966) #مستند #قلعه (1344_1359) نویسنده و کارگردان: #کامران_شیردل این #مستند ، در ارتباط با زندگی دختران و زنان سیه روزگاری است ، که اسیر سرپنجه خونین تبعیض ، فقر و بی‌عدالتی هستند را ، در به اصطلاح خانه ای به نام "قلعه /شهر نو" واقع در تهران را برایمان به تصویر کشیده است. این فیلمِ ناتمام در پی سال ها توقیف، سرانجام در سال 59 با عکس های سیاه و سفید ِکاوه گلستان ، تدوین و به پایان رسید. ‎ #مستند #قلعه (1344_1359)- نویسنده و کارگردان: کامران شیردل در این‌جا زنانی که از فقر ، ناداری و نابرابرابریهای اجتماعی گرفتار این مکان شدند ، از دردها و رازهای خود سخن می‌گشایند. آن دختران دزدیده شده و یا فراری که با زور و یا انفعال و فریب توسط مشتی سوداگر حرفه ای و وابسته به اربابان فاسد ، به این خانه ها کشیده شدند ؛ نمایی کوچک از رنج و دردهای جامعه ای هست که اسیر روزمرگی‌ها و بی عدالتی های پنهان و آشکار حاکمانی قدر قدرتی است ، که به تنها گزینه ای که نمی اندیشند و به برآورده شدن آنها پاسخ نمی دهند ؛ همان دموکراسی ، آزادی اندیشه و بیان ، استقلال ، عدالت اجتماعی و برابری حقوقی و اجتماعی همه انسانها هست و بس. در این مستند معنی دار و عمیق خانم معلم به زنی تن فروش که اسیر قلعه شهر نو شده دیکته میکند تا بر تخته‌سیاه بنویسد: «بنویس جانم: شهرهای بزرگ ایران دارای کارخانه‌ها و اداره‌ها و بیمارستان‌های بسیار است که مردم شب و روز در آن‌جاها کار می‌کنند. هر ایرانی چه در شهر و چه در ده زحمت می‌کشد تا زندگی بهتری برای خود...» .... «تقریباً هجده سال پیش از این، من دختر بودم، زیر پای من نشستند، من رو آوردند تهران به جای فساد، در دروازه قزوین... که من رو فروختند... هر چه سعی کردم بیام از اونجا بیرون نمی‌ذاشتند... می‌گفتند تو بدهکاری.» «من دوازده سالمه، یه خواهر دارم و یه برادرم کوچولو... ما یه زندگی داریم جمشیده... شما می‌تونید یه کاری برای ما چیز کنید؟ ما این‌جا از این جمشید نجات بگیریم، بریم راحت شیم... زن‌های بدی‌اند مردهای بدی‌اند... متلک می‌گن. ما دختر نجیبیم دیگه نمی‌تونیم که... همه‌ش حرفای بدی می‌زنن به ما...» «اینا مادر که نیستند... بچه‌هایی نه سال، ده سال، پونزده سال دارن، اینا رو توی جمشید شب‌ها می‌برند استفاده می‌کنن، می‌برن توی خیابونا می‌فروشن‌شون، به راننده‌ها، به مثلاً مردمی‌ که می‌خرند، به مردهای مثلاً عرق‌خور و فلان می‌برن می‌فروشن... یکی چهل تومن پنجاه تومن می‌گیرن، یه ساعت پهلوشون می‌مونن. من می‌گم حیفن اینا، گناه دارن، ما آلوده شدیم، اونا آلوده نشن....» یادداشت کوتاه ، به قلم : #م_ایرانی ⭐⭐⭐⭐⭐ بخش دوم-2 از دو کانال ؛ الف-سطر اول کانال #فیلم_و_هنرفاخر ب- کانال #باغ_بی_برگی :: الف- ‍ Qaleh (1966) #مستند #قلعه (1344_1359) نویسنده و کارگردان: #کامران_شیردل #مستند ، زندگی زنان در روسپی خانه ای به نام "قلعه /شهر نو" در تهران را برایمان به تصویر کشیده است. این فیلمِ ناتمام در پی سال ها توقیف، سرانجام در سال 59 با عکس های سیاه و سفید ِکاوه گلستان ، تدوین و به پایان رسید. ب- #مستند قلعه (۱۳۴۴) کارگردان: #کامران_شیردل قلعه مستندی درباره محله شهر نو در تهران است؛ محله‌ای که مجموعه‌ای از روسپی‌خانه‌ها و کاباره‌ها را در خود جای داده بود. کامران شیردل، از تضادی پرده‌برداری می‌کند که معلول مرحله خاصی از توسعه اجتماعی و اقتصادی‌ست. جملاتی که در مستند می‌شنویم دقیق و حساب‌شده‌ به کار رفته است؛ دست‌کم در بافت این فیلم معانی استعاری دقیقی یافته‌اند. فیلم کلاس درسی را نشان می‌دهد که زنان سابقا تنفروش در آن‌جا خواندن و نوشتن یاد می‌گیرند. تضاد اجتماعی اصلی‌ای که فیلم قرار است آن را نشان دهد، در همان جملات اول بیان می‌شود. خانم معلم دیکته می‌کند و زنی تنفروش بر تخته‌سیاه می‌نویسد: «شهرهای بزرگ ایران دارای کارخانه‌ها و اداره‌ها و بیمارستان‌های بسیار است که مردم شب و روز در آن‌جاها کار می‌کنند. هر ایرانی چه در شهر و چه در ده زحمت می‌کشد تا زندگی بهتری برای خود…» در سایه‌روشن شهری که صنعتی و مدرن می‌شود، انسان‌هایی هستند که سهمی از آن کارخانه‌ها و ادارات ندارند؛ منبع درآمدشان، تنشان است. در این‌جا زنان روسپی زبان می‌گشایند.
پایان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر