هدف ازايجاد اين تارنما دراختيار گذاشتن دلنوشته ها،مقاله ها و آثارپژوهشي مولف ، درزمينه هاي علوم اجتماعي ، فرهنگی ، اعتقادی ، تاریخی و.......ميباشد.
۱۴۰۰ دی ۶, دوشنبه
قرآن ، آزادی و حقوق بشر-11
۱۴۰۰ آبان ۲۳, یکشنبه
رضاشاه از نگاه میلسپو
رضاشاه از نگاه دکتر آرتور میلسپو
رضاشاهی که من شناختم
دکتر آرتور میلسپو در تاریخ معاصر ایران به عنوان خزانه دار آمریکایی ایران مشهور است . او یک بار در فاصله سالهای 1301 تا 1306 در زمان رضاخان و یک بار در دی ماه 1321 در بحبوحه جنگ جهانی دوم و اشغال ایران به عنوان رئیس کل دارائی ایران استخدام شد و به ایران آمد و تا بهمن ماه 1323 همراه با 60 کارشناس آمریکایی به اداره امور مالیه ایران پرداخت.
۹کتاب « آمریکاییها در ایران » خاطرات ماموریت دکتر آرتور میلسپو در ایران است . در این کتاب وی برداشت ها و دیدگاههای خود را راجع به شخصیت رضاشاه منعکس کرده است . در بخشی از این کتاب چنین می خوانیم :
بخش بزرگی از برنامه های عمرانی رضاخان با توجه به نیازهای اساسی کشور زود رس و بی فایده بود . بسیاری از اقدامات رضاشاه هیچ کمکی به روشن شدن افکار ، تقویت نهادها و پیشرفت دراز مدت کشور نکرد . او کارهایی برای مردم انجام داد ولی از نظر مردم کار عمده ای صورت نگرفت . کشاورزی ، بهداشت و آموزش ، اساس پیشرفت یک کشور به شمار می رود . کشاورزی به آب بستگی دارد و آب در ایران وابسته به آبیاری است . با این حال در هیچیک از فعالیتهای رضاشاه حتی یک طرح بزرگ آبیاری وجود نداشت.
قحطی که در اثر خشکسالی و توزیع نامناسب محصول غله وقوع می یابد ، از جمله اسفناکترین بلایای ایران بود . هیچ گامی در راه درمان این بیماری برداشته نشد . رضاشاه کشاورزان را که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل میدادند بی رحمانه استثمار کرد.
او به نحوی عاقلانه مساله عشایر و ارتباط آن با وحدت ملی را درک کرد ولی به نحوی غیر عاقلانه رفاه عشایر را نادیده گرفت.
او کوشید شیوه زندگی آنان را عوض کند . روسای آنان را زندانی کرد یا کشت و به جای ایجاد وحدت عملا تفرقه را در کشور تشدید کرد . مصادره املاک نیز به مقدار زیادی به بی اعتبار شدن اسناد زمینها کمک کرد.
در زمینه بهداشت ، کار خود را با احداث بیمارستانها آغاز کرد ولی به طرز گسترده ای طب پیشگیری و بهداشت جامعه را نادیده گرفت . در هیچیک از شهرهای ایران لوله کشی آب ایجاد نکرد . در نتیجه خوردنیها و آشامیدنیها همچنان آلوده ماند . رضاشاه به مساله آموزش علاقه مند بود . او از تعداد بی سوادان کاست و در مقایسه با آنچه برای صنعت کرده بود ، پیشرفتهای آموزشی اساسی به نظر میرسید ، ولی در عمل برنامه صنعتی او با آرمانهای آموزشی که ادعا میکرد تناقض داشت.
زیرا برای کارخانه های خصوصی و دولتی ایران از کار زنان و کودکان به حد اعلای آن استفاده میکرد . او خیابانهای وسیع و سنگفرش احداث کرد ولی از پیش بینی محل برای پارکهای عمومی غافل ماند.
اگر پهلوی بیشتر شبیه به جورج واشینگتن میشد و نقش محدودتری را بر عهده میگرفت احتمال میرفت که دولت و مردم بسیاری از کارهای خوب و تعدادی از کارهای بد را که در این دوره به شاه نسبت داده می شد خودشان انجام دهند . علاوه بر آن کشور در دراز مدت به پیشرفت های واقعی تری نائل میگردید.
در طول این سالها بسیاری از دگرگونیهای عمده اقتصادی که در ایران صورت گرفت در عراق و سوریه و فلسطین نیز انجام شد . در این کشورها نیز کارخانه هایی احداث شد ، شهرها گسترش یافت و خانه های سبک جدید پدیدار شد . هر یک از این کشورها هتلهای امروزی ساختند و بر خلاف ایران اشخاص ماهر را برای اداره آنها تربیت کردند . افزون بر آن در عراق و سوریه و فلسطین مردم نیز از لحاظ نیرو و ابتکار رشد کردند . با این همه اگر کسی برنامه های مزبور را ارزیابی کند معلوم میشود که زیانبارترین کاستیهای رضاشاه دروسایلی بود که به کار میبرد: دیکتاتوری ، فساد و ترور .
رضاشاه قانون اساسی را لغو نکرد ، تصویبنامه ها را جانشین قوانین نساخت ، پارلمان را تعطیل نکرد و یا هیات وزیران را منحل ننمود . مشروطیت ، قانون اساسی و دیگر قوانین مجلس و هیات وزیران به جای خود باقی ماندند ولی در عمل او به کلی بر خلاف روح قانون اساسی عمل و بسیاری از مواد آن را نقض کرد ؛ به ویژه آنچه که به حقوق مردم مربوط میشد.
انتخابات انجام میشد ، ولی شاه بر آن نظارت میکرد . پارلمان دست نشانده فاسد وترسو قوانینی به روال عادی تصویب میکرد ولی دقیقا طبق دستور و نظر شاه ، نخست وزیر و وزیران از سوی شاه عزل و نصب میشدند و دستورات خود را از او دریافت میکردند.
او آزادی مطبوعات و همچنین آزادی گفتار و اجتماعات را که قبلا وجود داشت به کلی از بین برد .
هنگامی که من با رضاشاه آشنا شدم او را بیشتر فاقد قیود اخلاقی یافتم تا هرزه و فاسد . در ایران ضرب المثلی وجود دارد که اشخاص درستکار تنبل و بیکاره اند و اشخاص نادرست زرنگ.
رضاشاه بی شک به فعالیت و زرنگی بیشتر اهمیت می داد و نادرستی را هم بی شک با سلیقه اش جور مییافت و بیشتر مایل بود آن را وسیله کارش قرار دهد ؛ از نظر کسب پول نیز این شیوه را رضایتبخش تر میدانست.
در هر حال با گذشت زمان او مشاوران کم و بیش نجیب خود را کنار گذاشت و بدترین عناصر کشور را پیرامون خودش جمع کرد . او این عده را همدست خویش ساخت.
به آنها امتیازات گوناگون داد . با دقت شگفت انگیزی هر رذالتی را پاداش و هر فضیلتی را مجازات داد . در عین حال خودش را به ملت تاثیر پذیرش به عنوان نمونه مجسم فساد معرفی کرد .
وسیله کار رضاشاه طبعا حکومت ترور بود . هنگامی که من هنوز به قدر کافی نزدیک و شاهد رویدادها بودم ، مواردی از بی رحمی توجهم را جلب کرد . ولی پس از نخستین سالهای سلطنتش ترور گسترش یافت.
او ظاهرا دست به هیچ تصفیه ای در یک زمان نزد ، هرچند گفته میشود ، کشتار بزرگ مشهد به دستور شخص او صورت گرفته بود.
وقتی من مجددا به ایران بازگشتم به من خبر دادند که او هزاران نفر را زندانی و صدها نفر را به قتل رسانده که بعضی از آنان به دست خودش بوده است.
به من گفتند که بسیاری از رجال و شخصیتها در زندان مسموم و یا با آمپول هوا کشته شده اند . به عنوان مثال می توان از فیروز وزیر مالیه سابق ، تیمورتاش که زمانی وزیر دربار مورد اعتمادش بود ، سردار اسعد یکی از روسای ایل بختیاری که زمانی وزارت جنگ را بر عهده داشت نام برد . داور که یک صاحب منصب فوق العاده بود ، خود کشی کرد.
کیخسرو شاهرخ نماینده زرتشتیان در مجلس که تاجری محترم و دوست یک هیات آمریکایی بود به قتل رسید. تقدس مذهبی یا حرمت اماکن مقدسه نیز دیکتاتور را از اعمال خشونت باز نمی داشت . او به زیارتگاهها بی احترامی کرد . روحانیون را مضروب کرد و کشت.
وحشت بر افراد مستولی گردید.هیچ کس نمیدانست به چه کسی اعتماد کند و هیچ کس جرئت نمی کرد اعتراض یا انتقاد کند . بجز در اوایل کار ، به نظر نمی رسید هیچ تلاشی برای کشتن شاه به عمل آمده باشد . میگویند خود او بر این باور بوده که مقدر است عمر طولانی داشته باشد..
منبع ::
دکتر آرتور میلسپو ، آمریکاییها در ایران ، ترجمه : عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، نشر البرز ، 1370 ، ص 50 تا 53۱۴۰۰ شهریور ۳۱, چهارشنبه
رضاشاه از دیدگاه 5 آمریکایی!
یادداشتهای 5 آمریکایی درباره رضاشاه
«جان گونتر» نویسنده آمریکایی در کتابش با عنوان «در درون آسیا» که در سال 1939 منتشر ساخت، فصلی را به رضاشاه اختصاص داده است. گونتر درباره زندانیان سیاسی عصر رضاشاه مینویسد: «نه محاکمهای وجود دارد، و نه حکم دادگاهی. خصم باید از میان برداشته شود، و اگر مرگش بنا به مصلحت ضرورت یابد، نه با تبر میرغضب و گلوله تفنگ جوخة اعدام که با روش ملودرامتر خوراندن سم به سراغش میآید. آنهایی که روش فوق را نمیپسندند با ملال خاطر آن را مصونسازی به روش پهلوی مینامند. یک روز خوب و دلپذیر حبّی در چای ناشتایی میاندازند و فاتحه. احتمالاً هم اعلام میکنند که بخت برگشته بر اثر سکته مغزی مرده است.» گونتر فاش میکند که حتی سگها هم از قساوت اعلیحضرت بینصیب نمیماندند: «وقتی شاه در سفر است (که البته بیوقفه در سفر است)، در هر روستا و قریهای که شب را منزل میکند سگها را میکشند، زیرا ایشان خواب سبکی دارند، و هر صدایی خوابشان را پریشان میکند.» گونتر همچنین اشاره میکند که: «میگویند شاه بزرگترین ملاک آسیاست، البته احتمالاً بعد از امپراطور ژاپن. در سرتاسر ایران املاک وسیعی دارد که عمدتاً از صاحبان یاغی سابقشان مصادره کرده است. ... از عجایب اینکه اعلیحضرت همایونی تنها پادشاه این عالم هستند که به هتلداری اشتغال دارند. امور سیر و سیاحت در ایران در انحصار دولت است؛ و اکثر هتلها، علیالخصوص هتلهای حاشیه دریای خزر، به شخص شاه تعلق دارد.»(1)
توصیفاتی که معاصران رضاشاه، نظیر میلسپو، و همچنین مقامات سفارت آمریکا در گزارشهای دیپلماتیک محرمانهشان از او به دست میدهند، با زندگینامه «رسمی» رضاشاه از زمین تا آسمان تفاوت دارد. به گفته میلسپو، رضا «یک دهاتی مازندرانی» است؛ «موجودی با غرایز بدوی، تربیت نیافته و تجربه ندیده، در حلقه نوکرانی متملق، و مشاورینی بزدل و خودخواه... قساوت و طمع، که قبلاً هم در خُلق و خوی او بارز بود، چنان رشد یافته که به صفات غالبش مبدل گشته است. ... به مرور زمان، مشاوران کم و بیش شرافتمندش را کنار گذاشت و بدترین آدمهای مملکت را به دور خود جمع کرد، و همه را همدست خویش ساخت. به آنها لطف و مرحمت میکرد و امتیاز میبخشید. با دقت حیرتآوری، رذایل را پاداش میداد و فضایل را مکافات میکرد. و در همان حال، شخصاً سرمشقی عالی از فساد گسترده را پیش روی مردمش میگذاشت که خیلی خوب از آن تقلید میکردند.»(2)
شرح زندگانی رضاشاه در گزارش بسیار محرمانهای که با زحمت به دست سفارت آمریکا در لندن افتاده بود، با زندگینامه رسمی او که از طرف دولت ایران ارائه شده و بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا آن را ویراسته و اصلاح کرده بود، بسیار تفاوت داشت. نامه بسیار محرمانه مورخ 29 می 1939 «ری اترتن» کنسول سفارت آمریکا در لندن، به «والاس اس. موری» رئیس بخش امور خاور نزدیک وزارت امور خارجه آمریکا، شامل بخشی از گزارش محرمانه آن وزارتخانه است. اترتن از هیو میلارد، دبیر دوم سفارت آمریکا در تهران در سال 1930 نام میبرد.
والاس عزیز؛ عطف به نامه مورخ 7 آوریل شما درباره گذشته شاه ایران، در زیر بخشی از زندگینامه بسیار محرمانهای که سفارت با لطف خود در حق اینجانب اجازه تهیه رونوشت از آن را داده، و به موضوع نامه مربوط میشود، ایفاد میگردد.
«پهلوی، رضاشاه. متولد حدود 1873. فرزند خانوادهای کوچک از اهالی سوادکوه مازندران. پدرش ایرانی و مادرش زن قفقازیتبار بود که والدینش پس از الحاق بخشهایی از قفقاز به روسیه به موجب عهدنامه ترکمنچای به ایران پناه آورده بودند. در سن 15 سالگی به بریگاد قزاق ایران پیوست و او را به اصطبلبانی گماشتند.
به تدریج مدارج ترقی را طی کرد و به سبب شجاعت و بیباکیاش مورد توجه مربیان نظامی روس قرار گرفت، و ظاهراً هرگاه نیرویی برای دستگیری راهزنان و یا سرکوب آشوبها به هر نقطه از کشور اعزام میشد، او نیز در آن شرکت داشت. در ابتدای جنگ به درجه سرهنگی ترفیع یافته بود، و در سال 1921 که بریگاد قزاق، که حال به لشکر تبدیل شده بود، در شمال کشور از داشتن افسران روس محروم شد و نیازمند فرماندهی قاطع بود، رضاخان برای این امر انتخاب شد.» در گزارش فوق به این مطلب که شاه قبلاً «اصطبلبان سفارت بریتانیا در تهران بود» اشارهای نشده است. میلارد میگوید که وقتی در تهران بوده از شخصی به نام ویلکینسن، که به گمان او رئیس بانک شاهنشاهی ایران بود، میپرسد که آیا حقیقت دارد که شاه زمانی که قزاق بوده در بیرون بانک نگهبانی میداده و یک عکس هم در حال نگهبانی از او هست، و او نیز این مطلب را تأیید میکند. میلارد همچنین میگوید که عکس دیگری هم از شاه در حال نگهبانی جلوی در سفارت بریتانیا وجود دارد. البته میلارد خودش هیچیک از عکسهای فوق را ندیده بود. او همچنین میگوید که آشپز ایرانیاش گفته است که قبلاً (احتمالاً قبل از جنگ) آشپز دوم سفارت آلمان بوده و چند بار در شبهای سرد، وقتی که سفارت میهمانی داشته، برای رفیق قدیمیاش، رضاخان، که جلوی در سفارت نگهبانی میداده، یک فنجان قهوه فرستاده است.(3)
در تاریخ 16 ژوئن، موری این پاسخ محرمانه را برای اترتن فرستاد: «ری عزیز؛ از نامه مورخ 29 مه 1936، که در آن قسمتی از زندگینامه بسیار محرمانه شاه را برایم نقل کرده بودی، بسیار سپاسگزارم. این خلاصه دقیقاً همان چیزی بود که به دنبالش بودیم، و اطلاعاتی را که داشتیم تأیید کرد. اطمینان میدهم که این خلاصه و همچنین منبعی که از آن به دست آمده کاملاً محرمانه باقی خواهد ماند.»(4) در سال 1939، همین موری زندگینامه «رسمی» رضاخان را که قرار بود بین روزنامهنگاران توزیع شود، ویراست و شسته و رفته کرد.
گزارشهای دیپلماتیک سفارت آمریکا در تهران مملو از اشاراتی از این دست به دهاتی بودن رضاشاه و نداشتن تحصیلات رسمی و بیفرهنگیاش است. مثلاً، چارلز سی. هارت، وزیرمختار آمریکا، در گزارشی محرمانه رضاشاه را «یک دهاتی بیسواد از پدری به همان اندازه بیسواد» مینامد.(5) هارت در گزارش دیگری مینویسد: «حتی پنج سال پادشاهی بر تخت طاووس شاهنشاهان ایران نیز خشونت و وقاحت سرگروهبانی بنیانگذار سلسله پهلوی را صیقل نداده است. البته گمان میکنم که نیازی به توضیح نباشد. از وقایعی که در گزارشهایم شرح دادهام، و آنهایی که پیش از من گزارش شده است، و همچنین نظر کلی ناظران ذیصلاح ایرانی این مطلب باید تقریباً بدیهی باشد.»(6)
هارت در گزارشش از اولین ملاقاتی که در فوریه 1930 با رضاشاه داشت، مینویسد: «البته شاید نظرم عوض شود، ولی از نزد رضاشاه که برگشتم، ایمان داشتم مردی که ملاقات کرده بودم چند قدم بیشتر باتوحش فاصله ندارد.»(7)
وقتی هارت چهار سال بعد ایران را ترک کرد، نه فقط نظرش عوض نشده بود، بلکه متقاعد بود که برداشت اولیهاش از شخصیت رضاشاه بسیار بلندنظرانه بوده است.
شرح موارد متعددی از رفتار وحشیانه و خشن شخص شاه با نوکران، باغبانان، مدیران سالخورده روزنامهها، افسران ارشد ارتش، و وزیران کابینه در گزارشهای دیپلماتیک سفارت آمریکا پراکنده است. طبق گزارشها، هر وقت اعلیحضرت گمان میکرد کارگران راهآهن آن قدر که باید تن به کار نمیدهند، دستور میداد تا آنها را به باد شلاق بگیرند؛ خود شاه اگر از کار عمله و بناهایی که برای اعلیحضرت کاخ میساختند راضی نبود، آنها را زیر مشت و لگد میگرفت؛ و با مدیران روزنامهها نیز رفتار خشنی داشت.
سروان «فرانک سی. جدلیکا» وابسته نظامی آمریکا در گزارشی با عنوان «خلق و خوی رضاخان» مینویسد:
رضاخان، رئیسالوزرای جدید ایران، اگر چه به عالیترین مقام سیاسی کشور رسیده است، هنوز نتوانسته لااقل یکی از اخلاق روزهای گذشتهاش را که سرباز و افسر قزاق بود به کنار بگذارد. ... رضاخان هنوز میل دارد اشخاصی را که خلاف ارادهاش عمل میکنند شخصاً تنبیه کند. وقتی وزیر جنگ بود هم به هنگام غضب به صورت فرد مقابل سیلی میزد یا او را به باد کتک میگرفت؛ حال میخواست طرف رئیسالوزرا باشد یا رئیس نظمیه، مدیر روزنامه، افسر و یا هر مقام دیگر. طی دو هفته گذشته نیز وی از دست چند نفر غضبناک شد، که البته بلافاصله شخصاً آنها را کتک زد. طبق گزارشها، تازهترین قربانیانش یک افسر پلیس و یک ملا بودند. شکی نیست که عدم خویشتنداری رضاخان در مقابل این غرایز بدوی نفرتانگیز است. چنین رفتاری ذهنیت نامطلوبی، علیالخصوص در بین خارجیها ایجاد میکند. یک روزنامه تهرانی که جسارت کرده و از این رفتار رضاخان انتقاد کرده بود، بلافاصله توقیف شد. برای آنکه درک بهتری از رفتار رئیسالوزرا داشته باشیم، باید محیطی را که در آن بزرگ شده و شرایط جسمی و ذهنی او را مدنظر قرار دهیم.......
پینوشتها
1- گونتر، در درون آسیا، صص 516-499.
2- میلسپو، آمریکاییها در ایران، صص 37-21.
3- اترتن به موری (569/9111، 701، پرونده محرمانه)، مورخ 29 مه 1936.
4- موری به اترتن (569/9111، 701، پرونده محرمانه)، مورخ 16 ژوئن 1936.
5- هارت، گزارش شماره 282 (36/بی 00، 891)، مورخ 10 ژانویه 1931.
6- هارت، گزارش شماره 765 (1/45، 891)، مورخ 7 اوت 1931.
7- هارت، گزارش شماره 16 (75/255 اچ 123)، مورخ 11 فوریه 1930.
منبع ::
۱۴۰۰ مرداد ۱۳, چهارشنبه
تاریخ تحلیلی ایران ما- 4
#یادها_و_نامها-1
۱۳ مرداد ۱۳۳۵،پاداش دکتر مصدق پس از تحمل سه سال زندان انفرادی؛ تبعید غیر قانونی و بازداشت خانگی ۱۰ ساله تا پایان زندگانی دکتر مصدق دوره سه ساله زندان مجرد را در لشکر ۲ زرهی قصر گذراند. در این مدت تنها خانواده اش اجازه داشتند با او ملاقات کنند. پس از پایان یافتن دوره زندان، در ۱۳ مرداد ۱۳۳۵ به احمدآباد منتقل شد و تا اواسط بهمن ۱۳۴۵ که به علت شدت یافتن بیماریاش برای ادامه درمان در بیمارستان به تهران آمد، به مدت ده سال و پنج ماه در آنجا زیر نظر ماموران سازمان امنیت(ساواک) بود. دکتر مصدق در پاسخ نامه یکی از آشنایان در شهریور ۱۳۴۴ مینویسد: «اکنون در حدود ده سال است که از این قلعه نتوانستهام خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شدهام. باری یقین دارم که به شما هم بد گذشته است ولی چون محبوس نبودهاید و کسی مانع ملاقات شما نبوده و از این بابت آزاد بودهاید، با زندگی بنده که در یک اتاق زندگی میکنم و گاه میشود که در روز چند کلمه هم صحبت نمیکنم بسیار فرق دارد. این است وضع زندگی اشخاصی که یک عقیدهای دارند و تسلیم هوا و هوس دیگران نمیشوند.» او به پسرش، احمد مصدق شکوه کرد «شما نمیدانید از تنهایی و حرف نزدن با کسی چقدر به من بد میگذرد.» (۲۳ بهمن ۱۳۳۸) دکتر مصدق خانه اش در احمدآباد «زندان ثانوی» مینامید. نامههایی که از قلعه بدر آمد حکایت پیر در حصری بود که هیچ علاقه ای به ادامه زندگی نداشت: «کماکان در این زندان ثانوی بسر میبرم. با کسی حق ملاقات ندارم و از این محوطه قلعه نمیتوانم پای به خارج گذارم و بر این طریق میگذرانم تا ببینم چه وقت خداوند به این زندگی خاتمه میدهد.» او این نامه به سلطنت فاطمی خواهر دکتر فاطمی، اول فروردین ۱۳۴۰ نوشت. دکتر مصدق سرانجام در اسفند ۱۳۴۵ به آخرین آرزویش یعنی«مرگ» رسید. با وجود آن که مصدق وصیت کرده بود پیکرش در «قبرستان ابنبابویه» در کنار شهدای ۳۰ تیر ۱۳۳۱ دفن شود، اما شاه در پاسخ به این خواسته خانواده مصدق گفت: «زنده و مرده در احمدآباد.» بدینترتیب مصدق بهطور امانی در سالن پذیرایی عمارت احمدآباد به خاک سپرده شد. با وجود آن که شاه در این اندیشه بود که مصدق در روستایی دور از تهران و در غربت مدفون شود، اما نام مصدق، آرامگاهش را به نمادی برای آزادیخواهان و ملت ایران در تلاششان برای رسیدن به آزادی و استقلال تبدیل کرد.
منابع :
کانال #مصدق_به_روایت_تاریخ_و_اسناد
مصدق؛ سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی- جلد دوم، ص ۴۸۱ نامه های دکتر مصدق، محمد ترکمان، ص ۲۸۱، ۲۸۶ و ۳۴۷
۱۴۰۰ خرداد ۲, یکشنبه
قرآن، آزادی و حقوق بشر-8
قرآن ، آزادی ، حقوق بشر :: قسمت هشتم-8
۱۴۰۰ اردیبهشت ۲۱, سهشنبه
دو نگرش متضاد؟!....
دو برادر بودند که یکی از آنها معتاد و دیگری مردی متشخص و موفق بود.
برای همه معما بود که چرا این دو برادر که هر دو در یک خانواده و با یک شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتی متفاوت داشته اند؟
از برادرِ معتاد، علت را پرسیدند.
پاسخ داد: علت اصلی شکست من، پدرم بوده است.
او هم یک معتاد بود. خانواده اش را کتک می زد و زندگی بدی داشت. چه توقعی از من دارید؟
من هم مانند او شده ام.
از برادر موفق دلیل موفقیتش را پرسیدند.
در کمال ناباوری او گفت: علت موفقیت من پدرم است.
من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگی اش را می دیدم و سعی کردم که از آن رفتارها درس بگیرم و کارهای شایسته ای جایگزین آن ها کنم.
طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد.
۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه
خودشناسی و تصمیمگیری موثر
مقدمه
ما در هر حوزهای که فعالیت کنیم، هر علایقی که داشته باشیم یا هر پروژهای را که به انجام برسانیم، به هر حال در دنیایی زندگی میکنیم که اصل مهم موفقیت در تجارت آن برقراری ارتباطات است. در یک کسب و کار ما همواره با همکاران ، مراجعان و مشتریان بالقوه تعامل داریم. روابط و تعاملات ما با دیگران در زندگی شخصی ما بارزتر است و مهمتر از همه این است که ما با خودمان مراوده داریم. همه ما فکر میکنیم که چطور با دیگران رابطه برقرار کنیم که موثرتر و کارآمدتر باشند.در تمامی لحظات زندگی ما در حال تصمیمگیری هستیم. در زندگی شخصی و زندگی کاری با اخذ تصمیمات گوناگونی روبروییم که همگی بر زندگی ما اثر میگذارند. حالا شما برای اخذ تصمیمات به چه معیارهایی توجه میکنید و هنگامی که میخواهید تصمیماتتان را ارزیابی کنید، به چه مسائلی توجه دارید؟ تصمیمگیری و روابط ما با دیگران کاملا به یکدیگر مربوطند. اگر بخواهیم تصمیماتی بگیریم که با ارزشها و اهدافمان موافق باشند و انتظارات ما را برآورده کنند، باید از خودمان شناخت کافی داشته باشیم و نیروهای درونیمان را بشناسیم.
وقتی که اتفاقات بدی رخ میدهند و زندگی به ما سخت میگیرد، اجازه میدهیم که ارتباطمان با درون و منابع الهام بخش درونیمان قطع شود. آن وقت است که رنج میکشیم و کارهایمان درست پیش نمیروند. اما اگر بخواهیم بر زندگی خود و دیگران تاثیر مثبتی بگذاریم و آنطور زندگی کنیم که شایسته ماست، باید وقت صرف کنیم و تلاش کنیم تا نیروی درونیمان را رشد دهیم تا بتوانیم به کمک آن با انرژی بالا و خلاقیت ، تصمیماتی مناسب اتخاذ کنیم.
پرورش نیروی درون
حالا شما چطور این ارتباط و نیروی درونی را پرورش میدهید؟ چطور آن را تقویت میکنید؟ همگی ما باید از معلمان و مربیانمان درس بگیریم تا بتوانیم با انجام کارهایی ساده این ارتباط و نیروی درونی را تقویت کنیم. وقتی توانستیم با درونمان ارتباط موثری برقرار کنیم، میتوانیم بهتر تصمیم بگیریم و این تدابیر مناسب بر کیفیت روابط ما با دیگران اثر گذارند. معمولا وقتی ما این ارتباط درونی ضروری را پرورش میدهیم، بهتر میتوانیم از ملزومات مدیریت آن موقعیت آگاه شویم.علاوه بر این بهتر میتوانیم با مشکلات روبرو شویم و حلشان کنیم. با وجود این ارتباط درونی ، دورنمای بهتر و شفافتری از موقعیتها پیش رویمان قرار میگیرد که با وجود آن میتوانیم با ابتکار و خلاقیت آن را به پیش ببریم . وقتی که میخواهیم تصمیمی بگیریم، گزینههای متعددی پیش روی ماست، اما به نظر من بهترین انتخاب ، آن است که تواناییهای ما را افزایش دهد و به خود ما ، دیگران و آنهایی که در جهت تحقق اهداف یک مجموعه و ارتقای آن میکوشند، آزادی عمل بیشتری بدهد. چند فاکتور وجود دارد که توجه به آنها هنگام انتخاب گزینههای پیشرو ، مفید است:
خلاقیت
یک انتخاب خوب شما را به خلاقیت و نوآوری تشویق میکند و باعث میشود که به دنبال راهحلهای پنهان بروید. علاوه بر این احساس خوبی هم به شما دست میدهد چرا که درمییابید روحیه نوآوریتان تقویت شده است و از اینرو رضایتمند خواهید بود.امنیت و سلامت
وقتی که میخواهید تصمیمی اتخاد کنید، باید آیندهنگر باشید و ببینید که تاثیر آن روی شما ، همکارانتان و نسل آینده چیست؟ پیشنهاد این آیندهنگری را نداریم و به اثرات طولانیمدت یک تصمیم توجه نمیکنیم و اغلب تصمیماتی اتخاذ میکنیم که در کوتاهمدت اثربخش هستند، اما تبعات آن در طولانیمدت روشن و شفاف نیست.فرصتها و اهداف
آیا اگر این گزینه را انتخاب کنید، باز هم به فرصتهای گوناگون دسترسی خواهید داشت؟ آیا میتواند فرصتهای بیشتری برایتان فراهم کند؟ آیا علاوه بر اینکه نیازهای احساسی شما را تامین میکند، در نیل به اهداف شغلی هم موثر است؟نتیجه
اگر تصمیمی که گرفتهاید، روند سخت و دشواری پیشرو داشته باشد، فقط یک چیز میتواند شما را به ادامه راه تشویق کند، اینکه بدانید پس از تلاش و کوشش فراوان به نحو احسن نتیجه خواهید گرفت. این انگیزه باعث میشود که اعتماد به نفس شما بالا رود و انرژی موجود در سیستم نیز افزایش مییابد.ارتباطات
گاهی اوقات ما در کارمان یکه و تنها میمانیم. ممکن است دیگران ما را تنها بگذارند یا خودمان احساس کنیم خیلی تواناییم و کمک دیگران را رد کنیم. اما بدانید که اگر با همکاران و دیگر منابع آگاه ، ارتباط داشته باشیم و تصمیمی اتخاذ کنیم که این ارتباطات موثر ، برقرار شوند و دوام داشته باشند، تصمیم خلاق و عاقلانهای گرفتهایم.رضایت
وقتی که در پایان روز تصمیماتتان را مرور میکنید، خوشحال میشوید و از اینکه اینچنین مدیری هستید، به خود میبالید. یا اینکه سر در گم و عصبی خواهید شد. چرا که کارها مثل کلاف سردرگمی به نظر میآیند؟ اگر گزینه دوم صحیح است، باید حتما در تصمیماتتان تجدید نظر کنید.احساس و نیروی درون
تصمیماتی که ارتباط شما با نیروی درونی و هسته اصلی وجودتان را تقویت میکنند، تصمیماتی هستند که بهترین نتایج را به دنبال خواهند داشت. تصمیماتی که ویژگیهای بالا را داشته باشند، خلاقیت شما راتقویت کنند، به کارهای مفید با اثرات سازنده طولانی مدت منجر شوند و به شما و همکارانتان رضایت و آرامش خاطر هدیه کنند، بهترینهایی هستند که پیشروی شما هستند. این گزینهها خالق انرژی هستند و آن را هدر نمیدهند.ما با اتخاذ آنها به آسودگی و آرامش میرسیم، چرا که میدانیم نتیجه هر چه که باشد، از سختکوشی، درایت و دوراندیشی ما سرچشمه گرفته است. ما خودمان نگارنده سطرهای دفتر زندگی شخصی و شغلیمان هستیم. البته هر کداممان در معرض انواع فشارها ، قدرتها و جبرهایی هستیم که تاریخ بر ما تحمیل میکند. اما در عوض صاحب درایت و خلاقیت هستیم. این هنر را داریم که با دیگران ارتباط برقرار کنیم. این نیروها من و شما را یاری میکنند که کشتی زندگیمان را در این جریان زندگی هدایت کنیم. جریانی که گاهی بسیار متلاطم و خطرناک است.
فردریک داگلاس یکی از سیاهپوستانی بود که قبل از جنگ داخلی آمریکا برای نهضت آزادی سیاهپوستان و مبارزه با بردگی فعالیت میکرد. این سخنران و مبارز مشهور میگوید: حقیقت وجودتان را بشناسید و در عین حال عمل کنید و دست به کار شوید. برای نیل به آنچه میدانید راست و حقیقت است، خطر کنید.
۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۸, شنبه
علم روانشناسی پاسخ میدهد!؟.....
رابطه تاخیر در پاسخگویی و دروغگویی؛ علم روانشناسی پاسخ میدهد.
۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۷, جمعه
درمان وسواس فکری و عملی؟
چند ترفند برای درمان وسواس فکری و عملی
دکتر ربابه نوری درباره وسواس فکری و راههای درمان آن، اظهار کرد: وسواس یک فکر مزاحم، آزار دهنده و تکراری است که به زور وارد ذهن میشود و فرد را مورد آزار قرار میدهد علی رغم اینکه شخص اصلا تمایلی به فکر کردن راجع به آن موضوع ندارد ولی به زور وارد میشود و معمولا درمورد آن چیزی هست که فرد درمورد آن حساس است.
این روانشناس بالینی ادامه داد: فکرهای وسواسی معمولا راجع به آن موضوعی هست که فرد درباره آن حساس است مانند مذهبی بودن یک شخص که حساسیتهای آن میتواند درباره تمیز یا نجس بودن و...، انسانی که بهداشت برای آن اهمیت زیاد دارد حساسیت تمرکزش بر روی بیماریها میشود، والدی که فرزند دارد نیز این وسواس بر روی بچهها متمرکز میشود که نکند اتفاقی برای فرزندم بیافتد و... است.
این افکار گاهی به تنهایی فقط یک فکر نیستند و میتواند تصویر ذهنی باشد یعنی فرد در ذهن خود تصور میکند که الان برای بچهاش اتفاقی افتاده و در شرایط بدی است و یکسری از این افکار و تصویرسازیهای ذهنی که به ذهن او هجوم میآورد.
وی با بیان اینکه بسیاری از افراد فکرهای وسواسی دارند، تصریح کرد: خیلی از اوقات انسانها فکر وسواسی دارند ولی به مرز اختلال نرسیده است و زمانی که این فکر وسواسی به اندازهای میرسد که در واقع شدت پیدا میکند میتواند آرامش و زندگی او را فلج کند چرا که سبب رنج در آن میشود و فرد را به اختلال وسواسی میرساند.
معمولا فکر وسواسی به تنهایی سراغ فرد نمیرود یعنی گاهی اوقات فکر یا تصویر ذهنی به انسان هجوم میآورد و همراه با بدترین افکار بوده که موجب بر آشفتگی میشود و به دنبال افکار وسواسی در خیلی از موارد رفتار وسواسی هم بروز میدهد یعنی فرد برای پیشگری از آن اتفاق بد شروع به انجام کاری میکند یا اگر آن اتفاق نیافتد و آرامش در ذهن او حاکم شود شروع به فعالیتهای روزمرگی میکند که به آن خنثیسازی یا رفتار وسواسی نیز گفته میشود که فرد برای رهایی از این درد و رنج شروع به انجام کاری میکند.
گاهی این رهایی از درد و رنج و مشغول شدن به انجام کاری آرام آرام تبدیل به عادت و اعمال تکراری میشود یعنی برای جدایی از آن افکار وسواسی مدام به بچهاش تماس میگیرد که کجایی، اتفاقی نیافتاده و یا شروع به شستن لباسها میکند و زمانی که این فکر و رفتار وسواسی به اندازهای میرسد، زندگی فرد را دچار اختلال و رنج میکند و شخص به جای توجه به همسر و فرزند یا زندگیاش در صدد برطرف کردن افکار وسواسی خود است.
وی تصریح کرد: متاسفانه بسیاری از افراد، وسواس را قبول نمیکنند و خیلی هم در برابر این موضوع مقاومت دارند برای اینکه بر این باورند که انسانهای مرتب و منظمی هستند که خیلی رعایت مسائل مختلف را دارند ولی در واقع اینطور نیست و پای یک اختلال با رنج و عذاب در میان است چرا که وسواس بیماری هست که فرد را اذیت میکند.
راههای درمان
برخی از افرادی که با بیماری وسواس درگیر هستند اعتقاد دارند که کار درستی انجام میدهند و برای درمان دیر مراجعه میکنند.
وی با اشاره به دو راه درمان بیماری وسواس، افزود: دو درمان برای این بیماری وجود دارد که همزمان استفاده میشود یکی درمان دارویی است که با تشخیص روانپزشک تجویز میشود و دیگری رفتار درمانی که زیر نظر روانشناس بالینی تحت درمان قرار میگیرد و سبب کاهش درد و رنج و آرام گرفتن میشود.
در رفتار درمانی دستور العملهایی به فرد داده میشود که متناسب با سطح توان و آمادگی فرد تجویز میشود که البته نیاز به همکاری خود بیمار نیز دارد چرا که در درمان بیماری وسواس مشکلی وجود ندارد.
نوری خاطرنشان کرد: اگر فرد دیر به درمان اقدام کرد نیاز است تا با صبر و حوصله مراحل مختلف درمان را طی کند اما متاسفانه گاهی این رفتار وسواسی را والدین به فرزند نیز منتقل میکنند و با تشویق به انجام این رفتارهای وسواسی آن را در کودکی تقویت میکنند و حتی کودک چهار یا پنج ساله هم دچار این رفتار وسواسی میشود چرا که والدین اعتقاد بر درستی رفتارهای خود دارند.
۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه
قرآن،آزادی و حقوق بشر-7
قرآن ، آزادی و حقوق بشر : قسمت هفتم-7
۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه
قرآن،آزادی و حقوق بشر-6
قرآن ، آزادی ، حقوق بشر-قسمت ششم-6