۱۳۹۶ فروردین ۸, سه‌شنبه

پدرو پسر،دموکرات یا دیکتاتور؟!-6

نكته ها 

قبل از ارائه برخي ديگر از نمونه هاي ثبت شده در تاريخ ، در مورد عدم پايبندي شاهان سلسله پهلوي به اصول دموكراسي و حقوق بشر، كه برخلاف ادعاي بازمانده هاي رژيم سلطنتي و هواداران هدفمند و جهت دار حكومت پادشاهي موروثي ، مي باشد ، براي روشن شدن بهتر مطالب توجه شما هموطنان انديشمند را به  نكات زير جلب مي نماييم ::

1-سوال اصلي و روشن اين سلسله گفتارهاي مرتبط به هم را، مي توان بطور مشخص تر چنين بيان نمود :

آيا رژيم پهلوي به اصول دموكراسي و حقوق بشر پايبند بود ، و رضاشاه و پسرش محمدرضاشاه پهلوي ، انسانهايي دموكرات،آزاديخواه ، عدالت خواه ، و مردمي به معناي راستين با توجه به معيارها و استانداردهاي حقوق بشري بين المللي وهمگام با نظام عرفي، سنتهاي پيشرو و مردم سالار ملي داخلي بودند يا خير؟
در صورت پاسخ آري ، با ذكر دلايل متقن و مستند و در صورت جواب نه ، بيان نمودن نمونه هاي ثبت شده تاريخي و مستند از وضع آزادي بيان، قلم، تجمعات قانوني، مطبوعات، دگرانديشان،احزاب و گروهها ، انجمنها و اتحاديه هاي كارگري و..... و همچنين نمونه هايي از وضعيت متهمين سياسي، شكنجه ها ، اعدامها و ترورهاي سياسي و اعتقادي ،  دزديها و اختلاس و فسادهاي افراد و وابستگان درباري ، و خلاصه هر مورد از موارد و نشانه هايي كه عدم پايبندي شاهان پهلوي ، به اصول دموكراسي و حقوق انساني ، در يك جامعه باز و يا در حال گذارعيني و عملي به ترقي و توسعه توامان سياسي،اقتصادي،فرهنگي ميباشد را بيان كنيد ؟؟؟


2-برخي از افراد يك جانبه نگروابسته به محافل بازماندگان رژيم سلطنتي در خارج از كشور،  كه رشد اقتصادي را بصورت انحصاري موجب ترقي و توسعه ميدانند و براي توسعه سياسي ، آزاديهاي مدني و حق و حقوق شهروندي و ملزومات عملي آن اهميتي قائل نيستند ، به افرادي چون ما خرده مي گيرند ، كه ظاهرا دچار جزم گرايي و دگم انديشي شده ايم و تنها به معايب آن دوران تاريخي مي پردازيم ، و نه به محاسن آن.
در جواب به آن دسته از افراد جاخوش كرده در كنج عافيت و رفاه  در دول اروپايي و ايالات متحده آمريكا و .....بي خبر از دنياي واقعيت ، به اين مسئله توجه ندارند و يا نمي خواهند توجه كنند ، كه اصل اين سري مطالب ، با بيان يك سوال مشخص به تحليل و بررسي ،  آن هم نه كنكاش از نظر جامعه شناختي و روانشناسي اجتماعي آن دوره تاريخي ، بلكه با ارائه يك سري نمونه هاي عيني ، پايبندي آن رژيم به اصول دموكراسي ، حقوق بشر و ملزومات ناشي از يك زندگاني شرافتمندانه و انساني مي باشد.

3-بي هيچ شك و شبهه اي جامعه اي رشد نمي كند ، مگر با رشد متوازن ، هماهنگ و موازي توسعه سياسي،فرهنگي و اجتماعي، و توسعه اقتصادي ، متناسب با يك جامعه مدرن و متمدن ، با تكيه بر باورها و اعتقادات و سنتهاي پيشرو و سازنده عرفي، مدني و مذهبي هر كشوري در جامعه نهادينه مي گردد.

4-با توجه به مطالب بالا و مشخص شدن هدف اصلي مولف در اين گفتارها ، به ادامه پرداختن به نمونه هاي مستند و تاريخي مي پردازيم  ::

در حكومت پهلوي،بخصوص عصر رضاشاه پهلوي ، در كنار ساخت يك سري كارخانه ، و احداث راه آهن و .....چنين تصور مي شد كه تنها نوسازي اقتصادي ، راه دست يابي به دروازه هاي تمدن جهاني را هموار مي كند.غافل از اينكه درك سطحي و تقليل گرايانه از پديده مدرنيته و پرداختن و علاقمند شدن به ظواهرتكنولوژي ، صنعت ، و ناديده گرفتن مباني زيربنايي فكري و فرهنگي آن ، راه به يك جامعه آزاد، متمدن ، و توامان با يك رشد و توسعه اقتصادي و سياسي متوازن ومستقل ملي و مردمي نمي برد ، و تنها با كمي ارفاق مي توان از اين فرايند ناقص به عنوان شبه مدرنيسم{11} و يا به زعم مولف اين سطور مدرنيسم نمايي ظاهري نام برد و يا در نگاه يك نويسنده ديگر به آن تجدد آمرانه{12} نام نهاد.

5-رضاشاه به ميزاني كه به تقويت بوروكراسي و ارتش تاكيد داشت ، مجلس شوراي ملي را از دستاوردهاي انقلاب مشروطيت بود ، از نقش اساسي و ويژه خود انداخت و آنرا به يك نهاد تشريفاتي كه گوش به فرمان دستورات شخصي و امر و نهي هاي او است ، تقليل داد.{13}
درواقع اهميت ويژه قرار دادن و ارزشگذاري زياد روي نيروهاي نظامي، ارتش ، پليس شهري  و ژاندارمري روستايي{14} يك فضاي امنيتي و اختناق آميزي در جامعه حاكم نمود ، كه به قول  يرواند آبراهيميان در كتاب تاريخ مدرن ، حكومت رضا شاه را به معناي واقعي يك نوع پادشاهي نظامي توصيف نمود.{15}رضا خان در زماني كه هنوز درجه دار بود به دليل مهارتش در استفاده از مسلسل ماكسيم به رضا ماكسيم معروف شد.{16}

در اينجا به برخي ديگر از نمونه هايي در مورد عدم دموكرات ، آزاده و مردمي بودن، و عدم پايبندي شاهان پهلوي به اصول دموكراسي و حقوق بشرو ملزومات عيني و عملي  آن مي پردازيم.


نمونه چهارم-4 ::

وزير مختار انگليس در گزارشهاي خود در زمان رضاشاه در مورد ايجاد و گسترش يك فضاي امنيتي در غالب پليس شهري و...
اظهار نگراني مي كند و چنين مي نگارد : «  مظنونين سياسي با كوچكترين مورد مشكوك -چه اظهار نظرهاي نسنجيده باشد ، يا ملاقات با يك دوست نه چندان محبوب حكومت- بدون محاكمه ، زنداني و يا به ولايات تبعيد مي شوند. »{17}

نمونه پنجم-5 ::

« ميلسپو، خزانه دار ايران در اوايل سلطنت رضا شاه كه در سال 1321 بار ديگر به ايران برگشت ، معتقد بود ميراث رضا شاه { حكومتي فاسد و براي فساد }است.:/  به طور كلي او كشور را دوشيد، دهقانان ايالات و عشاير و كارگران را از پاي در آورد و از زمين داران ماليات و عوارض سنگين دريافت كرد / همچنين خانم آن لمپتون ، ايران شناس انگليسي و وابسته مطبوعاتي كشورش در زمان جنگ جهاني دوم گزارش داده كه{ اكثريت قابل توجهي از مردم از شاه بيزارند }.سفير آمريكا در تهران نيز حس و حال مشابه اي را گزارش كرده  و رضا شاه را{ خودكامه اي ستمگر، طمعكار و بي احساس}توصيف كرده كه{ سقوط وي از قدرت ،  و مرگش در تبعيد...هيچ كس را متاثر نكرد. } »{18}


نمونه ششم-6 ::

دكتر همايون كاتوزيان نگاه دوگانه از وجه منفي و مثبت{ محاسن و معايب} نسبت به سلطنت رضا شاه را چنين تحليل كرده است. :: « او حكومت پهلوي را به دو دوره تقسيم مي كند و معتقد است از سال1304 تا1312 دوره رشد خودكامگي و استبداد رضاشاه بود.اودر اين دوره اگر چه فرمانرواي مطلق بود ، اما هنوز با نزديكان خود رايزني مي كرد و آنان را در حكومت مشاركت مي داد و طبقه متوسط جديد نيز هنوز تا حدودي از او حمايت مي كردند.
دوره دوم سلطنت رضا شاه از 1312 تا 1320 بود.در اين دوره قدرت شاه نه تنها خودكامه ،  بلكه خودسرانه نيز شد، و حمايت روشنفكران و همه طبقات را از دست داد.
رضا شاه اگر چه در دور اول حكومت خود برخي از خواسته هاي روشنفكران ايران را در زمينه ايجاد دولت مدرن ، ناسيوناليسم ايراني ، كاهش نفوذ روحانيت ، اصلاحات ديواني و اداري و تمركز سياسي برآورده كرد ، اما خواست هاي ديگر آنها در زمينه حكومت قانون و آزادي و ليبراليسم را سركوب كرد.
بعد از اين ناكامي و سركوب و پس از بروز هر چه بيشتر خصلتهاي استبدادي او در دور دوم سلطنتش ،  بسياري از روشنفكراني كه پشتوانه فكري لازم براي نوسازي در زمان رضاشاه را فراهم كردند ، از اوفاصله گرفتند ، يا او آنها را از خود راند.
رضاشاه در اين دوره نه تنها به سركوب شديد مخالفانش پرداخت، بلكه از بيم اينكه مبادا نزديكان و دوستانش عليه او دسيسه كنند و قدرت و جايگاه او را به خطر اندازند ، دست به تسويه و قلع و قمع آنان زد و به مرور تمام كساني كه او را براي رسيدن به سلطنت ياري كرده بودند را ، يا به قتل رساند و يا مجازات كرد......»{19}


نمونه هفتم-7 ::« از بيخ و بن بركنده باد استبداد »

سلطانعلي سلطاني ، نماينده مجلس دو-سه ماه بعد از استعفاي رضاشاه درشهريور1320ش ، در نطقي طولاني از جمله گفت{20} : « عشاير قشقايي و كوه گيلويه و بختياري و امثال آنها...نه تنها اموالشان غارت شده و از هستي ساقط شده اند، بلكه دسته دسته از طوايف را بدون محاكمه اعدام كرده اند.تنها چندين دسته برادران كوه گيلويي مرا كه به هيچ عنواني در محاكم نظامي نتوانستند ، گناهي براي آنها پيدا كنند ، به نام قصد فرار، كشتند... از طايفه بهمئي علاء الديني كوه گيلويه در يك روز 97 نفر را كشتند ، كه يك نفرشان كودك13ساله بود.
400 نفراز اين طايفه را در اهواز حبس كردند و قريب 300 نفرآنها در زندان مردند... خوانين بوير احمدي را با دادن تامين و سوگند ياد كردن به طهران آوردند و به عنوان اينكه بر عليه حكومت قيام كرده اند كشتند... روشي كه  در خانه نشين كردن عشاير نشان دادند ، روش اعدام و فنا بود ، نه تربيت و اصلاح. و همين روش جامعه ايراني را ناتوان ،  و اميد به وحدت ملي را ضعيف كرده است.

چون رئيس مجلس پيوسته حرف او را قطع مي كرد ، سلطاني با عصبانيت از پشت تريبون كنار آمد و در حالي كه فرياد مي زد( از بيخ و بن بركنده باد استبداد ) از مجلس خارج شد. » {20}


توجه : در نگارش سطور بالا بصورت مستقيم و غيرمستقيم{از راه مطالعه و كنكاش} كتابها، مجلات و روزنامه هاي زيراستفاده شده است ::

11-اقتصاد سياسي ايران ، محمد علي همايون كاتوزيان ، ترجمه:محمدرضا نفيسي و كامبيز عزيزي{تهران،نشرمركز1374}صفحه145 / و تاريخ زندان در عصرقاجاريه  و پهلوي ، صفحه91  / و مجله مهرنامه ، شماره25 ، صفحه118.

( براي مطالعه بيشتر در تحليل و بررسي جامعه شناختي و اقتصادي و سياسي ، به دو كتاب ازدكتر محمد علي همايون كاتوزيان به نامهاي1-دولت و جامعه در ايران، انقراض قاجار و استقرارپهلوي ، ترجمه:حسن افشار ، نشر مركز، چاپ هفتم1392 ،  و 2-اقتصاد سياسي ايران ، مراجعه نماييد. )

12-تورج اتابكي،تجدد آمرانه ، جامعه و دولت در عصر رضا شاه ، ترجمه مهدي حقيقت خواه ،تهران ، نشر ققنوس/ مجله مهرنامه ش25 ، صفحه118.

13-مهرنامه ش25، ص118 ، نويسنده مقاله: بيژن موميوند.

14-همان.

15-همان.

16-همان /  و دولت و جامعه در ايران{انقراض قاجار و استقرار پهلوي-دكتر محمد علي همايون كاتوزيان-ترجمه حسن افشار ، صفحه286.

17-همان.

18-همان / و اقتصاد سياسي ايران ، ترجمه محمد رضا نفيسي و كامبيز عزيزي.تهران ، نشر مركز.

19-همان.

20-دولت و جامعه در ايران ، صفحات345 و 346.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر