عكس من و پدرم |
بنام خداي مهربان
عكسها سخن مي گويند؟! :: 4
اين عكس مربوط به مسافرتي است كه در دوران خردسالي ، به همراه والدينم و مادربزرگ عزيزم ،در سفر زيارتي كه به مشهد و بارگاه مطهر حضرت امام رضا(ع) داشتيم ، مي باشد.
همان طوري كه در عكس بالا مشهود است ، با تعجب و شايد هم كمي دلهره ، خود را به پدرم چسبانده ام.
البته در اين عكس سروخرطوم فيل مشخص نيست.
دقيقا خاطرات رفتن روي فيل و عكس برداشتن يك آقاي كلاه به سر ، از ما در خاطرم مانده است. بخصوص سوال مادربزرگم كه پرسيد :: به چه صورتي روي فيل برويم و عكس بگيريم؟
و پدرم در جواب مادرش گفت :: از روي طنابهاي كوچك نبردبان مانند بالا ميرويم.
شادروان مادربزرگم ، خيلي پدرم را دوست داشت و به او عشق مي ورزيد. بارها در دوران ابتدايي و راهنمايي ، در هنگام پايان نماز خواندن روزانه اش ، با گوشهايم مي شنيدم كه مي گفت :: به همه مردم و فاميل سلامتي و عمر طولاني عطا نما ، به بچه هايم هم چنين نما.خدايا به تنها پسرم كه از خردسالي يتيم و بي پدر شده است ، علاوه بر عمري طولاني همراه با سلامتي ، آنقدر از لحاظ مادي واقتصادي به او كمك نما ، كه هر چه روي سفره او مي خورند ، كم نشود{يعني روزي اش را گسترده گردان}.
البته اين دعاها را به زبان و لهجه خود مي گفت كه من مرتبش نمودم.
من به دعاي خير ، بويژه دعاي خير مادر كه روي تمامي طبيعت و كائنات تاثيربخش است ، اعتقاد راسخ دارم.
در مجالي ديگر خاطرات دوران كودكي پدرم و سختي هاي كه بعد از فوت پدرش مرحوم بهرام گل محمدي ، متقبل شد ، را مي نگارم.
آنچه را در زمينه خاطرات دوران كودكي(حتي 3 الي 4سالگي) نبايد از نظر دور داشت ، اين است كه ، برخي از آيتمها و رويدادهاي خوب و يا متاسفانه بد ، به طرز عجاب انگيزي در خاطرمان ميماند.
با سفري تدريجي و گام به گام ، و در عين حال كنكاش گرانه و آگاهانه به درون تاريكخانه ضمير ناخودآگاه ، مي توانيم به دلايل و علتهاي مشكلات روحي و رواني ، خلقيات بد ثابت شده دررفتارمان ، و عادات بد و نامطلوب درونمان ، دست يابيم. ، و با مكتوب كردن آنها ، براي بهبودي و خلاصي از مشكلات رواني و خلقيات و عادات بد و ناپسند ، به پالايش درونمان بپردازيم.درفرصتي ديگر بهتر و كاملتر به مطالب در مورد متد پاكسازي دروني ، مي پردازيم.
به توكل و اميد به پروردگار مهربان و فريادرس.
شاد و پيروز باشيد. بدرود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر