هدف ازايجاد اين تارنما دراختيار گذاشتن دلنوشته ها،مقاله ها و آثارپژوهشي مولف ، درزمينه هاي علوم اجتماعي ، فرهنگی ، اعتقادی ، تاریخی و.......ميباشد.
۱۴۰۳ فروردین ۹, پنجشنبه
عزیزان سال نو مبارک....
عید نوروز و سال جدید1403خورشیدی را به شما دوستان و هموطنان عزیزم تبریک و تهنیت عرض میکنم.
آرزوی قلبی اَم این است ، این عید و بهارخجسته 1403 ، که برای همه میهن دوستان آزاده ، جشنی ملی و باستانی میباشد ، همراه با سلامتی ، آرامش ماندگار و ترقی مادی و معنوی باشد.
لبهایتان شاد و خندان ، دلهایتان امیدوار و رها و قلبهایتان مهرورز و خیررسان به هم نوعانتان باشد.
سال نو مبارک ، مبارک ، مبارک.....
با احترام و ارادت : #مهدی_گلمحمدی_ایرانی
۱۴۰۲ اسفند ۲۹, سهشنبه
سال نو مبارک
« یا مقلب القلوب و الابصار؛
یا مدبر اللیل و النهار؛
یا محول الحول و الاحوال؛
حول حالنا الی احسن الحال »
فرارسیدن سال نو و عید نوروز1403خورشیدی را به همه شما دوستان گرامی ، هموطنان آزاده و میهن دوست و همه فارسی زبانان در اقصی نقاط عالم ، از جمله کشورهای افعانستان ، تاجیکستان و....تبریک و شادباش عرض مینمائیم.
مدیریت و نویسندگان مجله آرامش آرزومندیم همه شما خوانندگان اندیشمند و مهربان در سلامتی و آرامش کامل جاویدان و خیر رسانی و مهر آفرینی باشید.
شاد و پیروز و رها باشید.
مدیریت و نویسندگان مجله تارنمای گروهی مجله آرامش
۱۴۰۲ اسفند ۱۴, دوشنبه
درگذشت پیشوای نهضت ملی و ضداستعماری ایران
پس از کودتای استعماری درباری 28مرداد1332 پیشوای نهضت ملی و ضد استعماری ملت ایران ، دکتر محمد مصدق ، در دادگاه نظامی شاه محاکمه شد و علیرغم دفاعیهٔ مستندی که از خود ارائه داد، به سه سال حبس انفرادی محکوم شد.
مصدق بزرگ پس از تحمل سه سال زندان انفرادی در زندان، مصدق به دستور محمدرضاشاه پهلوی به قلعهٔ احمدآباد تبعید شد
این ایرانی آزاده و میهن پرست تا پایان عمر شریف خود، در آنجا تحت نظارت ساواک قرار داشت و به دلیل محدودیتهای بسیار تا به آن اندازه عرصه به او تنگ شده بود که گفتهٔ خودش، «هر روز آرزوی مرگ میکرد»
دکتر محمد مصدق در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ خورشیدی ، بر اثر فشارهای حکومتی بر روح و جسم و جانش ، در تبعید و حصرخانگی در سن ۸۴ سالگی ظاهراً مبتلا به سرطان شد ، و در بیمارستان نجمیهٔ تهران زیر نظر مأموران ساواک درگذشت و در واقع دِق کرد و جان به جانان سپرد.
مصدق کبیر به دلیل مخالفت شاه با وصیت او مبنی بر به خاک سپرده شدنش در کنار شهدای راه وطن در قیام ملی و ضد استعماری و ضد استبدادی ۳۰ تیر1331خورشیدی در قبرستان ابن بابویه ، در ملک شخصیاش واقع در قلعهٔ احمدآباد به صورت امانت به خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پررهرو باد.
منابع
ویکی پدیا
و کتاب مصدق، غلام حسین. مصاحبه غلام حسین مصدق (فرزند محمد مصدق) با تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد. دانشگاه هاروارد.
به مناسبت14اسفند ، روز جاودانه شدن #دکتر_محمد_مصدق ، رهبر و پیشوای نهضت ملی و ضد استعماری ملت ایران.
شعر مرثیه درخت دکتر شفیعی کدکنی در سوگ مصدق بزرگ
محمدرضا شفیعیکدکنی خاطره خود را در مورد روز درگذشت مصدق این گونه روایت میکند ::
کیهان در گوشه صفحه اول خبر مرگ مصدق را چاپ کرده بود. مدتی به روزنامه خیره شدم و خطاب به مصدق عباراتی گفتم، که خب، پیرمرد بالاخره... یکباره زدم زیر گریه؛ از آن گریههای عجیبوغریب که کمتر در عمرم بر من مسلط شده است. رضا سیدحسینی دست مرا گرفته بود و میکشید که بیصدا، الان میآیند و ما را میگیرند و من همانطور نعره میزدم. بالاخره از او جدا شدم و خودم را رساندم به خانهمان. منزلی بود در خیابان شیخ هادی... با یکی از همکلاسیهای همشهریام اجاره کرده بودم. گریهکنان رفتم به خانه و در آنجا شعر «مرثیه درخت» را سرودم:
شعر مرثیه_درخت :
دیگر کدام روزنه، دیگر کدام صبح
خوابِ بلند و تیره ی دریا را
-آشفته و عبوس -
تعبیر میکند؟
من میشنیدم از لبِ برگ
-این زبان سبز -
در خوابِ نیمشب که سرودش را
در آب جویبار،
بدین گونه شسته بود:
-در سوگت ای درختِ تناور!
ای آیتِ خجسته ی در خویش زیستن!
ما را
حتی امانِ گریه ندادند.
من، اولین سپیده ی بیدارِ باغ را
-آمیخته به خونِ طراوت-
در خوابِ برگهای تو دیدم
من، اولین ترنّمِ مرغانِ صبح را
-بیدارِ روشناییِ رویانِرودبار-
در گل فشانی تو شنیدم.
دیدند بادها
کان شاخ و برگهای مقدّس
-این سال و سالیان
که شبی مرگواره بود-
در سایه ی حصار تو پوسید
دریوار،
دیوارِ بی کرانیِ تنهاییِ تو-
یا
دیوارِ باستانیِ تردیدهای من
نگذاشت شاخه های تو دیگر
در خنده ی سپیده ببالند
حتی،
نگذاشت قمریانِ پریشان
(اینان که مرگِ یک گلِ نرگس را
یک ماه پیش تر
آسان گریستند)
در سوکِ ساکتِ تو بنالند.
گیرم،
بیرون ازین حصار کسی نیست
گیرم در آن کرانه نگویند
کاین موجِ روشناییِ مشرق
-بر نخلهای تشنه ی صحرا، یمن، عدن...
یا آبهای ساحلیِ نیل-
از بخششِ کدام سپیدهست
اما،
من از نگاهِ آینه
-هرچند تیره، تار-
شرمندهام که: آه
در سکوت ای درختِ تناور،
ای آیتِ خجسته ی در خویش زیستن،
بالیدن و شکفتن،
در خویش بارورشدن از خویش،
در خاکِ خویش ریشهدواندن
ما را
حتی امان گریه ندادند.
دکتر محمد رضا شفعی کدکنی
( م . سرشک ) - 15 اسفند 1345خورشیدی.
#دکتر_محمد_مصدق #دکترشفیعی_کدکنی
اشتراک در:
پستها (Atom)